چرا؟

درست زمانی که دوست داشتنت را اعتراف کردم
و هنوز مانده ام چرا همه معشوقها می روند
به راهی ،
به امید کسی که شاید قرار نیست
اصلاً باشد .


«گیلدا ایازی»

تونیستی

تو نیستی 
این باران بیهوده می‌بارد
ما خیس نخواهیم شد 
بیهوده این رودخانه‌ی بزرگ 
موج بر می‌دارد و می‌درخشد 
ما بر ساحل آن نخواهیم نشست
جاده‌ها که امتداد می‌یابند
بیهوده خود را خسته می‌کنند
ما با هم در آن‌ها راه نخواهیم رفت 
دل تنگی‌ها ، غریبی‌ها هم بیهوده است
ما از هم خیلی فاصله داریم
نخواهیم گریست
بیهوده تو را دوست دارم
بیهوده زندگی می‌کنم
این زندگی را قسمت نخواهیم کرد.

"عزیز نسین"

بعد از تو

نازنینم !
عادت نیست از این فاصله برای تو نوشتن.. اجبار است.
اعترافش هم وحشتناک است
ولی‌ همین تاریکی‌
همین سکوت محض
این درد
تو را به من نزدیکتر می‌‌کند!
آدم ها
با حضور‌های کم رنگشان
با بودن‌هایی‌ که به بدترین وجه ممکن
با منطقی‌ که من نمی‌فهمم
با احساسی‌ که آنها نمی‌‌فهمند
واقعه‌ی نبودن تو را یادآوری می‌‌کنند!
بعد از تو
هیچ چیزِ آدم‌ها
جز لحظه ی وداع‌شان
برای من شور آفرین نیست.
 
"نیکی‌ فیروزکوهی"